عشق از مرگ هم کشنده تر است

اشعار و نوشته های عبدالمهدی نوری

عشق از مرگ هم کشنده تر است

اشعار و نوشته های عبدالمهدی نوری

این صفحه مختص به اشعار و نوشته های عبدالمهدی نوری و موضوعات مرتبط می باشد.
انتشار الکترونیکی مطالب با ذکر منبع بلامانع است.
مشتاق نظرات منتقدانه عزبزان هستم

بایگانی
آخرین مطالب

۳ مطلب در مرداد ۱۳۹۴ ثبت شده است

سخت است بت پرست به تهدیدی
دست از بتی که ساخته بردارد
از دوزخــــی ندیــده نمی ترسد
شمعی که شوق شعله به سر دارد!


من شاعری شکسته و آن بانو
بـا یـک نـــگاه کــرده مرا جــادو
من با سی و دو حرف الفبا ، او
جـز شاعری، هزار "هنــر" دارد!


گرچه هنـــــوز بر سرِ پیمان است
در فکر ترک خلوت این خانه است
این مثـل پر کشیــدن پروانه است
در نظــم کائـنــات اثــر دارد!


ایـن نـابـرابـرانـه تـریـن جنـگ است 
ماه مـــن است و آه ... که از سنگ است
یک شب که با من است،دلش تنگ است
می گوید انتظار "سحر "دارد!


تغییـــــر داده است پسندش را 
کـوتاه کـــــرده موی بلنــدش را
کفشش به پا،گره زده بندش را
با خنده گفته قصد سفر دارد...


تا لب به اعتراض گشودم،دست 
بر گـــونه ام نهاد و لبم را بست
با بوسه ای و گفت که عشقی هست
حتی اگر هزار "اگر" دارد.



عبدالمهدی نوری

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ مرداد ۹۴ ، ۱۷:۰۲
abdolmahdi nouri

تا به حال مات مردمکی کاملا باز شده ای؟

هیچ مرغ عشقی در دستهایت پرپر زده است؟

هرگز خون پرنده ای را بر شیشه ها گریسته ای؟

این مرگ ها /چند ثانیه سکوت تو را برانگیخت؟

من که در حد کشتن هیچ جان -شعله- وری نیستم...

حتی در فوت کردن شمع ها

آرزویی جز فراموشی آخرین تلاششان ندارم!

تو اما /

بازی مردمکم را

پرپر زدنم را

و حتی خون ریخته ام بر شیشه های این شعر را

نمی بینی!

و بی هیچ ثانیه سکوت

شمع های این عشق را فوت می کنی...

دیگران برایت دست می زنند...

فاتحانه می خندی

صداها به هم می پیچد

آنقدر که هیچ کس مرثیه ی شمع ها را نمی شنود!

عبدالمهدی نوری 
سی تیر نود و دو

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ مرداد ۹۴ ، ۱۴:۱۱
abdolmahdi nouri

باید چه کرد با غم دیگر ندیدنت؟
مَردَم! بد است گریه کنم بر ندیدنت!


آدم به عادت است،ولی چشمهای من
عادت نمی‌کنند به دیگر ندیدنت!


تقویم را ورق زدم و باورم نشد...
چندین شب است زنده ام و در ندیدنت-


-دارم به کارهای خدا فکر می‌کنم
لابد مقدر است... مقدر! ندیدنت


این زخم کهنه مثل خوره می خورد مرا
زخمی که تازه می شود از هر ندیدنت!


جز گریه چیست مرهم این قلب سوخته ؟
بنگر چگونه شعله ورم در ندیدنت!!!


شعرم برای هیچ کسی جز خود تو نیست
بانو! چگونه صبر کنم بر ندیدنت؟!


‫#‏عبدالمهدی_نوری‬

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ مرداد ۹۴ ، ۱۴:۱۰
abdolmahdi nouri